نقد مقالهي «شجریان و مسأله هنرمند» مندرج در رنجبر ۱۸۵
در رنجبر شماره ۱۸۵ مقالهیی تحت عنوان «شجریان و مسأله هنرمند» با امضاء «دیلم» انتشار یافته است. این مقاله دارای کاستیها و نقطه نظراتی است که نه تنها مربوط به جنبش کمونیستی نمیباشد بلکه در تقابل آن قرار دارد. در مقاله دیگری از همین نویسنده با عنوان «درباره روابط ایران و چین» همین کاستیها و انحرافات دیده میشود. برای احتراز از عام گوئی من دو پاراگراف از این دو مقاله را کنار هم درج میکنم تا بینش طبقاتی و سبک کار نویسنده را با زبان خودش نشان دهم:
پاراگراف از مقاله «درباره روابط ایران و چین»
«اما این طیف را بعضی از چپ های خارج کشور به دایره منحوسی تبدیل کردند. همصدا با جریانات راست پرو آمریکایی که تا بحال حتی از کلمه امپریالیسم مثل جن و بسم الله می ترسیدند و آنرا از ادبیات خود حذف کرده بودند به ناگاه چین را یک امپریالسم متعرض جنگجو در حال تسخیر ایران خواندند این گرایش به اصطلاح چپ بازماندگان گرایش رویزونیستی ضد اندیشه مائوتسه دون، ضد انقلاب چین و ضد کلیه گرایشهای مارکسیست –لنینیستی هستند که از دیر باز با نفی انقلاب چین روی خط ضد کمونیستی، ضد تشکیل حزب کمونیست عمل کردهاند. آنها زمانی انقلاب چین را چون اکثریت مردمش دهقان بودند انقلاب نمی دانستند و امروز که جامعه چین به دریای عظیم کارگری تبدیل شده است آنرا امپریالیست میخوانند.»
پاراگراف از مقاله «شجریان و مسأله هنرمند »
«اما در مورد شجریان این تنها رژیم حاکم نبود که از مراسم خاک سپاری جلو گیری کرد و علیه شجریان تبلیغ کرد. گرایش های سیاسی از راست تا چپ از داخل نظام و بیرون آن موضع گرفتند. مواضع دیگری هم بود که تلاش کرد با نفی کامل فعالیت های شجریان را در زمینه فرهنگی وهنری تخطئه کنند و از لحاظ اجتماعی شخصیت او را بی مقدار جلوه دهند. این مواضع با اینکه از میان مخالفان حکومتی ابراز می شد ولی در راستای هم خط حکومتی در حرکت بود و هر دو سیاست و مواضع با شیوه های مختلف یکی با زور و تفنگ و سرنیزه دیگری با قلم و گفتار به یک هدف خدمت کردند: جلوگیری از شرکت مردم در بزرگداشت شجریان.»
در نقل قول اول آمده است که هر کس به این قرار داد انتقاد کند «همصدا با جریانات راست پرو آمریکائی قرار دارد.»
در مقاله دوم آمده است که هر کس به شجریان انتقاد کند «این مواضع با اینکه از میان مخالفان حکومتی ابراز می شد ولی در راستای هم خط حکومتی در حرکت بود و هر دو سیاست...»
خواننده به روشنی میبیند که هر کس با نقطه نظر آقای دیلم مخالف است دشمن اوست. دیلم به خود حق میدهد او را به همصدائی با ترامپ و خامنهای متهم کند. آیا این شیوه تفکر دست ساز آقای دیلم است؟ نه. او این شیوه تفکر را اخذ کرده است.
بوش پسر هنگام راه اندازی جنگ با عراق گفت: هر کس با ما نیست با دشمن ماست. جمهوری اسلامی میگوید هر کس با ما نیست جاسوس آمریکا یا اسرائیل است. دهها نفر از فعالین محیط زیست که به جمهوری اسلامی اعتراض کردهاند و فقط اعتراض کردهاند به عنوان جاسوس آمریکا و اروپا احکام سنگینی گرفتهاند و در زندان به سر میبرند. این شیوه تفکر سرمایهداری است، به ویژه سرمایهدای حاکم. این شیوه تفکر را بورژوازی توسط بعضی روشنفکران چپ که میخواهند خودشان را مطرح کنند، لذا از پتانسیل بالائی در به لجن کشیدن مخالفین و بر چسب زدن به آنها برخوردار هستند، درون جنبش کمونیستی میپاشد. هدف اساسی چنین برخوردهای مرتجانهای ایجاد هراس در انسان های منتقد است. این شیوه مبتذل میخواهد با ارعاب دهان مخالفین را ببندد. ولی این شیوه تفکر و سبک، کار نخ نما شده و دیگر کسی ترهای برایش خرد نمیکند.
بر مبنای منطق ‚دیلم‘ خود ایشان هم «همصدا با جریانات راست پرو آمریکایی» است، زیرا پرو آمریکائیها هم شدیدا مخالف جمهوری اسلامی هستند. و یا چون او معتقد است چین، سوسیالیستی میباشد پس در راستای جمهوری اسلامی قرار دارد که دوست دولت چین است. دیلم در راستای پرو آمریکائی و رژیم جمهوری اسلامی نیست. من در اینجا شیوه تفکر او را در مورد خودش بیان کردم. تا خواننده شیوه تفکر بورژوائی و عمیق ارتجاعی آن را دریابد. حزب رنجبران ایران در کنگره دوم خود با انتقاد از همین شیوه تفکر توانست از انفراد در جنبش کمونیستی ایران خارج شود. این حزب دوباره در چنگال این شیوه تفکر گیر کرده است. آیا میتواند خود را نجات دهد؟ این خود مسألهایست!
کاستی دیگر در مقاله «شجریان و مسأله هنرمند»، در برخورد غیر طبقاتی و همه با همی اوست.
به شجریان باید در دو زمینه برخورد کرد:
۱- سطح دانش او از موسیقی سنتی ایران و توانائیاش در اجرای این موسیقی. آقای شجریان در این زمینه توانا بود، در سطح بالائی قرار داشت و مسلط و با قدرت قطعات را اجرا میکرد.
۲- محتوای آثار او: شجریان خوانندهای بود که در زمان پهلوی روی خط هنر دربار کار میکرد. با حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی به زیر بال و پر آن خزید. با آغاز سرکوب جنبش زحمتکشان و آزادیخواهان و عقب نشینی این جنبش در مقابل رژیم، کم کم در جنبش روحیهی ضعف غالب میشد. در اینجا هنر متعهد میتوانست این عقب نشینی را کند نماید ولی شجریان با سبک صوفیانه خود، محدود ماندن در سیستم موسیقی سنتی درباری ایران، با مجیز خوانی دینی جهت رضایت رهبران، به تضعیف هر چه بیشتر روحیه مبارزین آن زمان پرداخت. او سهم بالائی در این مصیبت دارد. در آن زمان در مسابقه قرائت قرآن در قونیه کشور ترکیه بهترین جایزه را در قرائت ربنا به دست آورد و سالها به آن افتخار کرد و جزو نامدارترین تلاوتهای قرآنی خود میدانست. دعای چهارم ربنا چنین است: «پروردگارا صبری به ما بده و قدمهایمان را استوار و بر گروه کافران پیروزمان کن.»
بعدها که با تمامیت خواهان در رژیم جمهوری اسلامی تضاد پیدا کرد، خودش مانع پخش آن در صدا و سیما گردید. ولی هیچگاه محتوای دعای ربنا را نفی نکرد و علیه آن موضع نگرفت. شجریان در اپوزیسیون نبود جناح رادیکال رژیم او را به اپوزیسیون پرتاب کرد. او در واقع در پوزیسیون بود. شجریان در جنبش ۸۸ که اساسا خرده بورژوازی در آن شرکت کرده بود و به همین جهت بسیار بی ثبات و متزلزل عمل کرد و رهبری آن را عناصر مرتجعی به مانند کرّوبیها و موسویها در دست گرفتند، در جانب کرّوبی و... ایستاد.
تمام آثار شجریان صوفیگرایانه است. هیچ تعهد مترقی در آن نیست. آهنگ مرغ سحر نیز به این جهت مرتب اجرا میشد که او را مطرح میکرد، محبوبیت برایش به ارمغان میآورد. خرده بورژازی مرفه برایش کف میزد و کیسهاش را پر مینمود.
شاملو با بینشی مترقی در مورد هنر و هنرمند چنین میگوید: «بنده هنر بدون تعهد را دو پول ارزش نمیگذارم. هنرمند همیشه بر قدرت است نه با قدرت. حالا اگر یکی میخواهد برود با قدرت باشد، بگذار برود خودش را با بند تنبان فلان رئیس جمهور دار بزند. هنر که میتواند چیز مفیدی را زیباتر عرضه کند و به آن قدرت نفوذ بیشتری بدهد، باید از خنثی بودن شرم کند. فضیلت هنرمند است که در این جهان بیمار، به دنبال درمان باشد نه تسکین، به دنبال تفهیم باشد نه تزیین، طبیب غمخوار باشد نه دلقک بیعار.» (احمد شاملو - از مستند «کلام آخر» - آخرین مصاحبه با شاملو)
موسیقی سنتی «از یک پیش درآمد شروع میشود، یک چهار مضراب میزند و بعد یارو عرعر میکند، بعد یک تصنیف میخواهد و... موسیقی فقط تکنیک نوازندگی نیست ... تعزیه خوانی که موسیقی نیست ... من آنقدر نفرت زدهام از این موسیقی که اصلاً حوصله گوش دادناش را ندارم.» (از سخنرانی شاملو در مورد موسیقی سنتی ایران)
شجریان صدای بسیار زیبا و گیرائی داشت. به همین علت نیز اشعار صوفیانه و سبک عقب مانده سیستم موسیقی سنتی ایران در صدای زیبا و تا اندازهای بی مثال او تأثیر بسیار عمیقتر و مخربتری بر افکار عمومی میگذاشت. شجریان هیچگاه به موسیقی فولکلور و شاد مردمان فرودست این مرز و بوم رو نیاورد.
در مقاله آقای دیلم در مورد شجریان چنین آمده است: «بی شک روزی خواهد رسید که دوستداران شجریان، شاملو، سیرجانی، شاهرخ زمانی، ستار بهشتی، نوید افکاری...... و هزاران قربانیان دیگر یاد آنها را گرامی خواهند داشت و مراسم با شکوهی را به یاد آنها و هزاران هنرمند، نویسنده و مبارزان در ایرانی آزاد برگزار خواهند کرد.»
در اینجا ما با یک بینش خاص دیگری نیز رو به رو هستیم: پاک کردن مرزهای طبقاتی با مداد پاک کن «همه با هم» و دامن زدن به سازش طبقاتی. شجریان و شاملو و شاهرخ زمانی را کنار هم قرار دادن، هم شجاعت میخواهد و هم وقاحت. حتما دوستان شجریان در رژیم دیگری یاد او را گرامی خواهند داشت. ولی این دوستان حتما دوستان شاهرخ زمانی و شاملو نخواهند بود. دوستان شاهرخ زمانی کارگران و کمونیستها هستند. دوستان آقای شجریان بیشتر خرده بورژوازی مرفه و انواع و اقسام دراویشاند و شاخهای از رژیم کنونی. دوستان آقای شاملو، هنرمندان مترقی، نویسندگان چپ و جنبش کارگری خواهند بود. برای این که بتوانیم به طور واقعی دوستداران آقای شجریان را از دوستداران احمد شاملو تفکیک کنیم، دو سه واقعه را ذکر میٰکنم: ملاقات وزیر بهداشت جمهوری اسلامی ایران از آقای شجریان در بیمارستان. (تصویر روبه رو)
سیدعباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در پی درگذشت محمدرضا شجریان در پیامی فقدان استاد آواز ایران را تسلیت گفت. برادر علی خامنهای نیز درگذشت آقای شجریان را تسلیت گفت.
ولی همه میدانند که هر سال قبر شاملو با دستور همین آقایان تسلیت گو و ملاقات کن، تخریب میشود. از تجمع بر سر قبرش جلو میگیرند و با توهین آنها را بیرون می اندازند.
این دیدگاه «همه با هم»ی نویسنده که شجریان را در کنار شاهرخ زمانی و شاملو قرار میدهد به نظر میآید که تظاهر همان اتحاد بزرگ ملی است که حزب رنجبران به عنوان یک خط سیاسی رویزیونیستی در کنگره دوم خود آن را مورد انتقاد قرار داد. امروز دوباره سر بلند کرده است. متأسفانه دوباره از درون حزب رنجبران.
در مقاله آقای دیلم مسائل دیگری به صورت ملغمهای ناجور درج گردیده که جهت اختصار این نوشته از آن چشم میپوشم.
در خاتمه به نظر لنین در مورد هنر و هنرمند اشاره میکنم که میگوید: کسی که مهر طبقاتی را بر یک اثر هنری نبیند باید او را مثل کانگوروی استرالیائی برای تماشای مردم، در قفس انداخت. (نقل به معنا)
غلامرضا پرتوی
۱۷ نوامبر۲۰۲۰